درویش. صوفی. آنکه خرقه پوشد: خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان). ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟ سعدی (طیبات). در میان صومعه سالوس پرمعنی منم خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم. سعدی (بدایع). چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد. حافظ. ، ژنده پوش. آنکه پارچه هاو لته ها بهم دوزد و پوشد
درویش. صوفی. آنکه خرقه پوشد: خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان). ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟ سعدی (طیبات). در میان صومعه سالوس پرمعنی منم خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم. سعدی (بدایع). چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد. حافظ. ، ژنده پوش. آنکه پارچه هاو لته ها بهم دوزد و پوشد
ویژگی درویشی که در حال جذبه خرقه را از تن درمی آورد و می سوزاند، در حال سوزاندن خرقه، برای مثال گه آسوده در گوشه ای خرقه دوز / گه آشفته در مجلسی خرقه سوز (سعدی۱ - ۱۰۳)
ویژگی درویشی که در حال جذبه خرقه را از تن درمی آورد و می سوزاند، در حال سوزاندن خرقه، برای مِثال گه آسوده در گوشه ای خرقه دوز / گه آشفته در مجلسی خرقه سوز (سعدی۱ - ۱۰۳)
نام منشی شاپور دوم ساسانی است. این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین به یونان رفت و دین مسیحی انتخاب کرد، او را اله آزار نامیدند. او زبان یونانی آموخت و کارهای شاپور و ژولین را نوشت. بعد تاریخ عهد قدیم را که یکی از رفقای زمان اسارت او نوشته بود در یک جلد بیونانی ترجمه کرد. این کتاب را برسومه و پارسیها راسدشون نامیده اند. (از ایران باستان ص 260)
نام منشی شاپور دوم ساسانی است. این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین به یونان رفت و دین مسیحی انتخاب کرد، او را اله آزار نامیدند. او زبان یونانی آموخت و کارهای شاپور و ژولین را نوشت. بعد تاریخ عهد قدیم را که یکی از رفقای زمان اسارت او نوشته بود در یک جلد بیونانی ترجمه کرد. این کتاب را برسومه و پارسیها راسدشون نامیده اند. (از ایران باستان ص 260)
ساتر. ستار. (دهار). سرپوش. رازدار. امین. سرّ نگاهدار. مقابل پرده در: حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی. ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش. سعدی. تو بینا و ما خائف از یکدگر که تو پرده پوشی و ما پرده در. سعدی. بپوشیدن ستر درویش کوش که سترخدایت بود پرده پوش. سعدی. بمن دار گفت ای جوانمرد گوش که دانم جوانمرد را پرده پوش. سعدی. برآورده مردم ز بیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش. سعدی. خموشی پرده پوش راز آمد نه مانند سخن غماز آمد. وحشی
ساتِر. ستار. (دهار). سِرپوش. رازدار. امین. سِرّ نگاهدار. مقابل پرده دَر: حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی. ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش. سعدی. تو بینا و ما خائف از یکدگر که تو پرده پوشی و ما پرده در. سعدی. بپوشیدن ستر درویش کوش که سترخدایت بود پرده پوش. سعدی. بمن دار گفت ای جوانمرد گوش که دانم جوانمرد را پرده پوش. سعدی. برآورده مردم ز بیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش. سعدی. خموشی پرده پوش راز آمد نه مانند سخن غماز آمد. وحشی
درویشان. صوفیان. (از ناظم الاطباء) : گفت این طایفۀ خرقه پوشان امثال حیوانند. (گلستان). خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد چون من اندرکوی وحدت لاف یکتایی زدم. سعدی (طیبات). خدا را کم نشین با خرقه پوشان رخ از رندان بی سامان مپوشان. حافظ
درویشان. صوفیان. (از ناظم الاطباء) : گفت این طایفۀ خرقه پوشان امثال حیوانند. (گلستان). خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد چون من اندرکوی وحدت لاف یکتایی زدم. سعدی (طیبات). خدا را کم نشین با خرقه پوشان رخ از رندان بی سامان مپوشان. حافظ